English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
request U چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requested U چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requesting U چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requests U چیزی که کسی تقاضایش را دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he would take no refusal U تن درنمیدادکه تقاضایش رانپذیرن
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
objective U چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
peak U زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peaks U زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
objectives U چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
peaking U زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
eaves U هر چیزی که کمی پیش امدگی دارد
encapsulated U چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
top U بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
show one's (true) colors <idiom> U نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
There is more to it than meets the eye. U ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
gallonage U فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
he has a rage for money U دارد
has U دارد
chain U دارد.
he has worms U دارد
heavy fighting is in progress U دارد
chains U دارد.
hast U او دارد
he is ill with fever U تب دارد
there is a time for everything U دارد
are there any remarks? U دارد
he has an a. to grind U مقصود دارد
not a patch on U چه دخلی دارد
god is U خداوجود دارد
he has a spite against me U بامن لج دارد
There is a knack in it . U یک فنی دارد
virus U وجود دارد
viruses U وجود دارد
he has an axe to grind U غرض دارد
figure on <idiom> U بستگی دارد به
our library is well stocked U خوبی دارد
he speaks to the purpose U قصدی دارد
I owe him a dept of gratitude. U حق بگردنم دارد
He has a day off. U او مرخصی دارد.
he tops .0 metres U یک مترونیم قد دارد
multungulate U که بیش از دو سم دارد
he is fifty U تمام دارد
he is 0 years old U او ده سال دارد
he has a maggot in his head U وسواس دارد
what matter? U چه اهمیت دارد
Buttonhole U کتی که در دو طرف دکمه دارد
walls have ears U گوش دارد
the reason is two fold U دودلیل دارد
There is something wrong with the ... ... عیب دارد.
leek d;[,vjvi ;i fv'ihd \ik , U بزرگ دارد
But one leg to the fowl. <proverb> U مرغ یک پا دارد .
it is usual with him U عادت دارد
Windows GDI U بیتی دارد
it has sides U سه پهلو دارد
there is a rumour that U شهرت دارد که
it depends [on] U بستگی دارد [به]
what hurt is there in that U چه زیانی دارد
it is sufficiently stamped U کسرتمبر دارد
the probability is U احتمال دارد
the reason is manifold U چنددلیل دارد
what the odds U چه اهمیت دارد
stuck on <idiom> U دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
something like 00 rials U سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
phase U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phased U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phases U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
My hair is falling. U موهایم دارد می ریزد
the work is in full swing U کاربخوبی جریان دارد
With his foul temper. U با اخلاق سگه که دارد
the switch is on U برق جریان دارد
the party is led by him U او بر ان حزب ریاست دارد
Somebody is beating at (upon)the door. U یک کسی دارد در می زند
back U که یک باتری پشتیبان دارد
There is always a right way of doing everything. U هرکاری راهی دارد
it is particularly difficult U یک دشواری ویژه دارد
there removred revolution U شورشی که شهرت دارد
He takes my advice. He listens to me. U از من حرف شنوایی دارد
it is very important U بسیار اهمیت دارد
it is worth 0 rials U ده ریال ارزش دارد
He writes a legible ( beautiful ) hand . U خط خوانایی ( قشنگه ) دارد
He has influential contacts everywhere. U همه جا دست دارد
it is wringing U خیلی تراست یا اب دارد
He is distantly related to us . U نسبت دوری با ما دارد
backs U که یک باتری پشتیبان دارد
The kettel is boiling. U قوری دارد می جوشد
it needs to be done carefully U اینکارتوجه لازم دارد
double decker U هرچیزیکه دو لایه دارد
She has a lovely ( nice ) voice. U صدای قشنگه دارد
He writes well . he wields a formidable pen . U قلم خوبی دارد
She has got regular teeth . U دندانهای منظمی دارد
She has engaging manners . U رفتار گیرایی دارد
and there an end. U و پایان وجود دارد.
he has Roman nose U او بینی عقابی دارد
She has a soft voice U صدای نرمی دارد
rubrician U کتاب نماز دارد
significance U معنای مخصوص دارد
biased U آنچه اریب دارد
To bring pressure to bear . To exert pressure . U فشار خون دارد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com